چشم‌هایم.

خب.. چشمام رو دوست دارم. همه خوشگلیِ صورتم مدیون اوناست. تقریبا با هر شخص جدیدی که رو به رو میشم، اولین چیزی که میگه اینه که چقدر چشمای خوشگلی دارم. قهوه‌ای سوختن و وقتی نور آفتاب بهشون میخوره، رنگشون خوشگل تر هم میشه. ظلمه که اینو بگم ولی وقتی از شدت گریه سرخِ سرخ میشن، فقط دوست دارم برم بشینم جلوی آینه نگاهشون کنم. راستش بخوام بگم اکثر مواقع نیاز به اشک ریختن ندارم ولی چون دوست دارم قرمز ببینمشون، گریه میکنم. کوچیک‌تر که بودم یه لکه‌ی قرمز تقریبا شکل یه دایره، روی قفسه‌ی سینه‌ام داشتم که همون شکل، قهوه‌ایش رو توی چشم راستم داشتم. هنوز هم هستن ولی شکلشون داره عوض میشه. هنوز هم خوشگلن ولی خب من قبلیا رو بیشتر دوست داشتم.
یادمه چندسال پیش، یه شب خونه یکی از آشناها بودیم که بچه‌ش، صبح وقتی بیدار شد نتونست چشماش رو باز کنه. یه لحظه رو خیلی واضح یادمه؛ دستام گذاشتم رو چشمام، بهشون گفتم "میشه لطفا شما همیشه باز بشین؟"
تا حالا به این فکر نکرده بودم که اگر چشمام رو نداشتم چی میشد؛ اگر دوستام رو نمیتونستم ببینم، نمیتونستم فیلم ببینم یا گلدون توی پنجره رو، چی میشد‌. فقط میدونم شاید خیلی دلم برای قیافه آدما، کاغذ دیواری خونه، حیاط، پیشیِ تو باغچه، آسمون ابری، خورشید خانم، خیابونا و آسفالت داغونشون یا خیلی چیزای دیگه تنگ میشد..
منبع!
  • _سِتآرِه ؛_
Designed By Erfan Powered by Bayan